چراغ جادو

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <      1   2   3      >
 
+ ... 
امروز با يک دختربچه در بيمارستان ساسان آشنا شدم. از سردشت آمده است. سه سال از پايان جنگ مي گذرد و يک دختر بچه ي پنج ساله که به شدت دچار عارضه هاي شيميايي است. از مادرش پرسيدم، گفت در حادثه ي هفتم تيرماه شصت و شش شيميايي شده.

بعد توضيح داد آن روز صدام با 9 بمب خردل شهر مرزي سردشت را مورد حمله قرار داده که حدود صد نفر به شهادت رسيده اند و چند هزار نفر شيميايي شدند.

يادم آمد حلبچه در اسفند همان سال مورد حمله ي شيميايي قرار گرفت. گاز اعصاب همه ي مردم شهر حلبچه را در جا کشت و صحنه هاي دلخراشي به وجود آورد. به همين دليل همه ي دنيا حلبچه را شناختند. اما چون سردشت يک شهر ايراني بود و تبليغ در مورد آن ممکن بود روحيه ي مردم را تضعيف کند، در سکوت ماند.

الآن چه بايد کرد؟

دخترک، سرفه هاي شديدي مي کند. مادرش براي پزشک مشکلات اش را مي شمارد. سرماخوردگي هاي پياپي، سوزش چشم و بوي بد دهان؛ و شايد مشکلاتي که خودش هم نمي دانست.

مادرش مي گفت سالي دو سه بار مجبور است براي درمان به تهران بيايد ولي دخترش هنوز جانباز شناخته نشده است. او مي گفت مثل او صدها نفر در سردشت هستند و چون سردشت امکانات تخصصي ندارد مجبورند به اروميه يا تهران يا شهرهاي ديگر بروند. اين ديگر يک مظلوميت مضاعف است.
+ ... 
آنچه که مي خوانيد برگ هايي از دفتر خاطرات يک شهيد شيميايي است


چند هفته اي است، که صالح، يک کبک را که بالش زخمي شده نگهداري مي کند. وقتي به خط آمديم، چون کسي در کرخه نماند، مجبور شد پرنده را با خود به خط مقدم بياورد. بيشتر از چند متر نمي تواند بپرد ولي پاهاي تيزي دارد.

بعدازظهر پريروز که خط از هميشه آرام تر بود، صالح رهايش کرده بود، هوايي بخورد. ديگر جَلد شده بود. وقتي مستقيم به سمت عراقي ها رفت، زياد نگران نشديم. عصر بود. غير از چند نفر که نگهباني مي دادند، بقيه در حال استراحت بودند. صالح کنار من مقابل درِ سنگر دراز کشيده بود و چفيه اش را روي صورتش انداخته بود که ناگهان با پرت شدن چيزي روي سينه اش، همه از جا پريديم. باور کردني نبود کبک بيچاره در حالي که از چشم و دهانش ترشحات کف مانند خارج مي شد، در دستان صالح جان داد. لحظاتي در حيرت گذشت تا با فرياد يکي از بچه ها که شاهد وضع پرنده بود، همه به خود آمديم. بلافاصله از سنگر بيرون پريد و داد کشيد: شيميايي زدند! شيميايي!

حدس او درست بود. پرنده ي بيچاره به محل اصابت بمب شيميايي نزديک تر بود و پيغام رساني اش که با مرگش همراه بود، سبب شد يک گردان به موقع خبر شوند و ماسک ها را بزنند.

عامل تاول زاي خردل زده بودند. به زودي محلش کشف شد و چاله ي بمب ها با خاک پوشانده شد و محدوده ي آلوده تعيين شد.در اين فکرم که زورمداران و اسلحه سازان منتظر نمي مانند تا سلاحي متعارف شود و سپس از آن استفاده کنند؟ آيا اين که در عقبه ي خط در حال تردد يا کاري هستي و ناگهان يک توپ اتريشي بدون سوت يا هيچ نشانه اي کنارت منفجر مي شود، غيرمتعارف نيست؟

صدام ملعون هم اين وظيفه را به عهده گرفته است تا سلاح شيميايي را متعارف کند! آيا اين از مصاديق پيشرفت سلاح جنگ افروزان است؟ تا کسي نبيند، در نمي يابد چه تفاوتي ميان سلاح شيميايي و سلاح هاي متعارف وجود دارد
+ ... 
همين امروز صبح به کانال پرورش ماهي رسيديم. شلمچه از مناطق بسيار آلوده است. امروز براي سومين بار شيميايي زدند. حالم به هم ريخته است. همراه بقيه به عقبه آمده ام. در بيمارستان با ديدن وضع بچه ها خجالت مي کشم بگويم شيميايي شده ام.

تاول هايي روي پشت يکي از بچه هاست که نيمي از پشت او را پوشانده. چشم عده اي نمي بيند و ترشحات ناجوري دارد. نفس ها بريده بريده است. حتي با اکسيژن به زحمت نفس مي کشند، انگار ريه شان پر از آب است.

چشم بعضي ديگر سرخ شده و عصبي و به هم ريخته مي لرزند. برخي آرام دراز کشيده اند. برخي نشسته اند و نمي توانند دراز بکشند. اوضاع وخيمي است.

کسي را نديدم روحيه اش را باخته باشد، ولي وضعيت بلاتکليفي است. اگر قرار باشد جنگ اين طور پيش برود چه مي شود، صدام از انواع و اقسام بمب هاي شيميايي استفاده کند و ما سکوت کنيم و هيچ کس به داد ما نرسد؟
+ ... 
امروز از گردان مرخصي گرفتم و همراه برادرم که در لشکر مسئوليتي دارد به يک روستاي مرزي دراستان کردستان رفتيم. متأسفانه تا آخر سفر هم نفهميدم نام اين روستاي کوچک چيست؛ چون تمام مردم آن به شهادت رسيده اند. آن هم با گاز شيميايي اعصاب. هنوزيک ماه از حمله شيميايي صدام به حلبچه با گاز اعصاب نگذشته است و برخي صحنه ها که در فيلم ها و عکس ها از حلبچه ديده ام، برايم تداعي مي شود.

گاز اعصاب بلافاصله پس از تأثير بر انسان ها و حيوانات و مرگ آني آن ها، در محيط تجزيه مي شود و اثري در آب و خاک محيط به جا نمي گذارد. تنها با بررسي کيفيت مرگ افراد مي توان نوع گاز را تشخيص داد.

در حلبچه، مردم هنگام فرار بر زمين افتاده و جان داده بودند و آثاري از زجر و درد در آن ها ديده نمي شود. اما مردم اين روستاي کوچک که با ده بمب مورد حمله قرار گرفته، پس از درد و زجر فراواني به شهادت رسيده اند. چنگ زدن به موي خود، لباس يا خاک را در اغلب آن ها ديدم.

ظاهراً گاز اعصابي که در حلبچه استفاده شده بود، اول مغز را از کار مي اندازد؛ لذا مرگ در آرامش رخ مي دهد. در حالي که در اين نوع گاز، تا آخرين لحظه ي جان دادن، مغز هوشيار است و ريه در اثر واکنش طبيعي خود پر از آب مي شود و خفگي با ريه ي پر از آب خيلي دردناک است.

استقبال مردم حلبچه از ايرانيان وجود حقير صدام را به خشم آورد و دستور استفاده از گاز اعصاب را داد و معلوم نيست با چه خصومتي دستور بمباران وسيع اين روستا را داده است و از مرگ زجرآور آن ها لذت برده است

فراموش كردم بگم

بااجازتون من لينك شما رو درپيوندهام گذاشتم

شاد باشيد .

يا حق

+ م.ن 

سلام

اعياد شعبانيه بر شما مبارك

سلام بر شعبان و اعيادش ، سلام بر حسين و عباسش ، سلام بر سجاد و سجده هايش ، سلام بر علي اکبر و جوانيش، سلام بر نيمه شعبان و ظهور مولودش ، آغاز ماه شادي آل الله بر شما و تمامي شيعيان مبارک باد

با سلام و تشكر از بابت حضور سبزتان در سايه سار محبت .
خوشحالم كرديد .اعياد شعبانيه بر شما مبارك .موفق و مؤيد باشيد باز هم منتظر حضورتان هستم
[گل]به نام خدا[گل]
سلام دوست عزيز
بنا به توصيه برخي از دوستان نام وبلاگ بنده از خون خدا به سالار شهيدان تغيير نام پيدا کرده است لطفا اين تغيير را در ليست پيوند هاي خود انجام دهيد.
با تشکر
[گل]يا حسين[گل]
+ ... 
+ ... 

جانم به لب رسيده جوابم نمي دهي ؟

از جام وصل خويش شرابم نمي دهي ؟

داغ از حرارت جگرم ناله مي کند

مي سوزم از فراق و تو آبم نمي دهي؟

از نرگس دو چشم تو بيمارم اي طبيب

يک نسخه بهر حال خرابم نمي دهي؟

عشق تو را به نقد جواني خريده ام

در پيري ام بهاي شبابم نمي دهي ؟

من طفل نورسم به دبستان معرفت

آموزگار عشق کتابم نمي دهي؟

آه دل شکسته من ذکر نام توست

پاسخ به آه قلب کبابم نمي دهي ؟

دارم سلام بر لب لعل تو صبح و شام

غنچه دهان ز چيست جوابم نمي دهي؟

شب ها به ياد روي تو در خواب مي روم

تصوير روي خويش به خوابم نمي دهي ؟

آموزگار عشق ! کتابم نمي دهي ؟
پاسخ به آه قلب کبابم نمي دهي؟
تصوير روي خويش به خوابم نمي دهي ؟

اگر چه گنهکار عاصيم

دارم يقين ز لطف عذابم نمي دهي

نقل از سايت امام زمان

+ ... 

سلام بر تو اي نزديک ترين نام به خدا!


سلام بر تو اي سفينه عشق!



مدينه را شور حضور تو پر کرده است.




اي رهبر عاشقان و دلدادگان، اي حسين (ع) ميلادت گرامي باد.



سوم شعبان، ولادت فرخنده مهتر جوانان بهشت و آموزگار شهادت، حضرت حسين بن علي عليه السلام مبارک و خجسته باد.


سلام فرارسيدن ماه شعبان و ميلاد مسعود قمر بني هاشم ، سيدالشهداء و امام زين العابدين عليهم السلام بر شما مبارک باشه انشاءالله
از خوندن وبلاگت لذت بردم به کشکول ما هم سر بزن اگر مايل به تبادل لينک بودي خبرم کن
سلام
با يک مطلب به روزم.
ومنتظر ديدار شما.[گل][بدرود]

به نام حضرت دوست
دوست من
سلام ؛
وبلاگ جذاب شما دوست گرانقدر در کوتاه زماني در ليست پيوند هاي وبلاگ من قرار خواهد گرفت . خرسند مي شوم اگر شما نيز« پس از مطالعه شناخت نامه » ، وبلاگ من را در ليست پيوندهاي وبلاگتان قرار دهيد و براي اينکه وبلاگتان در ليست پيوند هاي من قرار گيرد مرا مطلع فرماييد. اين اولين گام براي همکاري هاي بعدي مشترک و سر آغازارتباط دوستانه ما است پيشاپيش از عنايت و توجه شما سپاسگزاري مي کنم .

عنوان وبلاگ من : عاشقان ولايت

 <      1   2   3      >