رهروان کوی عشق | ||
![]() ای شلمچه بگو سرخی خورشید سر زمینت از چیست؟مگر خورشید را در تو سر بریدند که آسمانت به رنگ برکه های خون شهیدان است؟ مگر سروها را به خاکت کمر شکسته اند که خاکت آرامگاه نخل های نگون گشته است؟
ای اروند بگو از چه این سان نام وحشی به خود گرفته ای؟آیا وحشیگری تو به خاطر بلعیدن یاس ها و نسترن ها نیست؟ مگر خون آلاله ها چه داشت که هر چه بیشتر نوشیدی تشنه تر شدی؟
خدایا ،سراسر زندگیم آکنده از درد است و این گران بهاترین سرمایه زندگی من است.نگاه و احساس من با درد آشناست.درد چنان با وجودم عجین گشته است که تحمل دوری از آن را ندارد.
خدایا، تو را سپاس می گویم که این نعمت عظیم را بر من ارزانی داشتی و آن را وسیله سعادت من قرار دادی .با آن که مردم از درد گریزانند ولی آرامش وجود من وابسته با آن است و آن درد عشق ولایت و شهادت است و تنها دردی است که درمانش را نمی طلبم که بسیاری خواهند گفت دیوانه و راست خواهند گفت که در عشق ولایت و شهادت دیوانه ترینم.
| جمعه 86/6/23 | | 7:38 صبح | | احمد اکرمی |
|
||
This Template Designed By 1100shahid .:. Edit By montazer110 |