رهروان کوی عشق | ||
نیمه شب بود و سکوتی محض بر گلزار شهدا حاکم بود. غمین و دلشکسته از جاده تنهایی به قطعهای بهشت موعود قدم نهادم و بر صحنه برکت و شرف به احترام گلهای شقایق تواضع نمودم.
سنگ قبرها مثنویهای ناگفتهای هستند که شمس و مولانا را میطلبند به تفسیرشان.
از شیار خاطرهها به درون احساسشان راهی مییابم، با چشم نمناک در گوشه حسنیه محفلشان نشستم. شکوهها – قصهها – غصهها – گلهها گل میکند. نوبت به من بیکس رسید که بگویم، ماندم حیران از چه و از کجا و از که بگویم؟
چشمهای براق آنها مرا شرم حضور میداد، بر سینههایشان گلهای گلهای گرانقدری بود که بوی یاس میداد. نگاهشان مرا به سکوت میخواند. خندههایشان برق امیدی بر دلم نهاد، از زانو به زانو نشستم آنها شرمسار شدم، از شدت اندوه، به ناگاه درد را صدا زدم که بیا و این دل سردم را آتش زن، بیا که در گلویم بغض نهان مانده است، بیا استخوان از گلویم در دل شب در جنگل غربت و غریبی بدر آر.
راستی گمنامان و نامآوران در کدام وادی هستند؟ شهیدان مست را راهی است که با آنها راهی شویم؟
دلم تاب نیاورد سکوت کنم، در اوج لذت و غرور لب به شکوه گشودم:
بچهها سزای ما ماندن بعد از شما نبود، شما بر برکه خون نشستیدو ما چشم بر دور گشتن شما. بعد از شما دنیا پرستان با سکوت خود پشت ما را شکستند و بر راه رفتنمان هجوم آوردند و بر لبهای تشنهمان دشنه نهادند، کارمان بعد از شما صبرست و صبرست و صبر، باور کنید هیچکس در شنیدن قصه شب ما گریه نمیکند، همه ایستادهاند و ما را زل میزنند.
وقت نماز است، برخیزید سجاده و سجود در انتظار شما هستند، کوچهها انتظار آمدنتان را میکشد، دیوارها گلی سر در گوش هم نجوا دارند چرا اینقدر محکوم سکوت هستیم و صدای خوش پای یار مهربان نمیرسد.
بیایید و دفترچه اشعار را بگشایید و بر ما سرودههای دل را بخوانید.
از دست نوشته های شهید : مهدی پور عباس
برای شادی روح پر فتوحش صلوات | شنبه 86/4/16 | | 6:45 عصر | | احمد اکرمی |
|
||
This Template Designed By 1100shahid .:. Edit By montazer110 |