• وبلاگ : رهروان كوي عشق
  • يادداشت : چقدر از شهدا فاصله گرفتيم...
  • نظرات : 16 خصوصي ، 45 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام بر آقاي اكرمي ! خوش آمديد! ممنون از لطفتان ...

    و شهيدان زمان ندارند که مافوق زمانند و مکان ندارند که مافوق مکانند. آنها در تاريخ و جغرافيا نمي­گنجند...

    آنها بالاتر اززمين و زمانند. روحشان آنقدر بزرگ وسريع بود که تحمل پيکر نحيفشان را نياورد.

    شگفتا انسان­هائي که در زمان حيات از اين قيل و قال­ها رها بودند ، چگونه مي­توان بعد از هجرت و رجعتشان، آنها را در کوچه و خيابان گنجاند و درشهر و استان محصور کرد؟

    دنيا با همه زر و زور و زرق و برق دلفريب خويش نتوانست ارواح طيبه آنها را اسيرنمايد.

    و آنها پرواز کردند تا برسند به ديار دوست ...

    و هرگز ندانستند که بعد از آنها چگونه روزگار تلخ هجران را تحمل خواهيم کرد!

    وهرگز تصورنکردند که زندگي بدون حضور ياران جاني، هرلحظه اش جان کندني مضاعف است !

    و آنها که حتي درلحظه جان دادن خويش هم ذره اي رنج نديدند ، چگونه مي­توانند تصورکنند که هرلحظه حيات مي­تواند تلخ­تر و سخت­تر از لحظه­هاي جان دادن باشد؟

    سخت است دور از ياران در برابر نامحرمان ماندن و ماندن و ماندن ...

    سخت است در روزگار بسته شدن در باغ شهادت ، فريب ابليس هفت رنگ را خوردن!

    سخت است بعد از ياران زنده ماندن !

    آيا بايد زنده بمانم و رنج زنده ماندنم بر دوش باشد و در روزگار خوب مردن، از مردن خوب

    بي نصيب بمانم ؟!

    آرزوي شهادت مي­کنم ...