سلام بر آقاي اكرمي ! خوش آمديد! ممنون از لطفتان ...
و شهيدان زمان ندارند که مافوق زمانند و مکان ندارند که مافوق مکانند. آنها در تاريخ و جغرافيا نميگنجند...
آنها بالاتر اززمين و زمانند. روحشان آنقدر بزرگ وسريع بود که تحمل پيکر نحيفشان را نياورد.
شگفتا انسانهائي که در زمان حيات از اين قيل و قالها رها بودند ، چگونه ميتوان بعد از هجرت و رجعتشان، آنها را در کوچه و خيابان گنجاند و درشهر و استان محصور کرد؟
دنيا با همه زر و زور و زرق و برق دلفريب خويش نتوانست ارواح طيبه آنها را اسيرنمايد.
و آنها پرواز کردند تا برسند به ديار دوست ...
و هرگز ندانستند که بعد از آنها چگونه روزگار تلخ هجران را تحمل خواهيم کرد!
وهرگز تصورنکردند که زندگي بدون حضور ياران جاني، هرلحظه اش جان کندني مضاعف است !
و آنها که حتي درلحظه جان دادن خويش هم ذره اي رنج نديدند ، چگونه ميتوانند تصورکنند که هرلحظه حيات ميتواند تلختر و سختتر از لحظههاي جان دادن باشد؟
سخت است دور از ياران در برابر نامحرمان ماندن و ماندن و ماندن ...
سخت است در روزگار بسته شدن در باغ شهادت ، فريب ابليس هفت رنگ را خوردن!
سخت است بعد از ياران زنده ماندن !
آيا بايد زنده بمانم و رنج زنده ماندنم بر دوش باشد و در روزگار خوب مردن، از مردن خوب
بي نصيب بمانم ؟!
آرزوي شهادت ميکنم ...