درب کنسرو بازکن برقی

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ ... 

برگه ي آخر [نوشته ي همسر شهيد]: اين صفحات جدا شده از دفترچه هاي گوناگون، تنها صفحات باقيمانده از خاطراتي است که همه سوزانده شده اند. مي خواهم خاطرات همسرم را با اين صفحه کامل کنم.

يک ماه پيش همسرم حميد که تازه از آلمان بازگشته بود و حال عمومي اش خوب بود، به صرافت افتاده بود تمام بدهي هايش را بدهد و امانتي ها را رد کند کار عقب مانده اي در زندگي نگذارد! نمي دانستم چرا؟ روز پنجشنبه بود که حالش بد شد. خود را به خانه رساندم دو ساعتي منتظر آمبولانس شديم. بالاخره همراه دوستش دکتر امامي مکه او هم جانباز است به بيمارستان رفتند. چند ساعتي در اورژانس معطل شدند و حالش وخيم تر شد. او را به بخش بردند و صبح روز بعد بدن بي جانش را به من تحويل دادند.

يک هفته طول کشيد به خودم بيايم. پرس و جو کردم، شنيدم بدون دانستن سوابق شيميايي او و بدون اين که بدانند بيش از ده سال است با ناي متورم به زندگي خود ادامه مي دهد، با ديدن تنگي نفس سعي کرده اند لوله اي از ناي او رد کننند. نتيجه اش معلوم است! خونريزي و خفگي ناشي از پر شدن ريه از خون و بالاخره شهادت.

اين يادداشت را به همراه خاطرات اش برايتان مي فرستم. تمام نوشته هايش مستند است. شايد مروري باشد بر بيش از بيست سال درد و رنجي که هزاران مصدوم شيميايي غريبانه تحمل مي کنند.