چراغ جادو

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ ... 
امروز همراه دو نفر از بچه هاي شيميايي به آلمان آمديم در خانه ي جانبازان در شهر کلن اتاقي به ما دادند. اين خانه ي قديمي و اشرافي در تصرف پدرزن سابق شاه معدوم بوده. کلن شهر خوش آب و هوايي است، به دور از هياهوي شهرهاي صنعتي. مقابل خانه جانبازان، رودخانه ي راين است. کنار رودخانه فضاي دل انگيزي است براي نشستن. جاي همه ي بچه هاي جنگ خالي!

اين جا فهميدم در جمع، براي تعداد محدودي از سي چهل هزار جانباز شيميايي که مي گويند داراي پرونده اند، امکان چنين سفري مهيا مي شود. نمي دانم چند بسيجي عاشق، اين جا روي اين نيمکت ها نشسته اند و بعدها به شهادت رسيده اند. فضاي عجيبي بر اين محيط حاکم است. شايد هم فقط هم چنين حسي دارم.

آيا مردم خواهند دانست جوانانشان در غربت چه دردها و رنجي هايي را تحمل کرده اند؟ چه دلتنگي هايي در کنار کارون و دز و اروند و کرخه و چه بغض هايي در کنار راين!