درب کنسرو بازکن برقی

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ ... 
بنياد مي گويد تا درصد تعيين نشود، هيچ هزينه ي درماني تعلق نمي گيرد. چند آزمايش ريه داده ام هزينه اش صد و بيست هزار تومان شده است. گفتند بايد از بيمه بگيري. در سالن انتظار بيمه در نوبت نشسته، روزنامه مي خواندم. ناخواسته حرف هاي دو خانم پشت سري را مي شنيدم.

معلوم است اغلب حرف ها در مورد چيست؟

- مهناز رو هفته ي پيش تو هفت حوض ديدمش. يه خواستگار براش اومده شيمياييه! گفتم نري زنش شي ها! اينها بچه دار نميشن! خودش هم يک چيزهايي ...

صدايم کردند و بلند شدم. خانمي از پشت کيوسک شماره ي شناسنامه خواست. اولش نشنيدم چه مي گويد سرم را جلوي پنجره ي شيشه اي بردم، بوي دهانم به او خورد با حالت چندش ناکي عقب رفت. برگه ها را گرفتم و به اتاقي وارد شدم. خانمي برگه ها را وارسي کرد و پرسيد: حالش بده؟

لابد حدس زده بود کسي با چنين آزمايش هايي در اين بعد از ظهر گرم تابستان بايد زير کولر خارجي اکسيژن ساز در حال استراحت باشد.

نخواستم بگويم خودم هستم.

گفتم: شيمياييه! بدون اين که سرش رو بلند کند گفت: آخ اي!! اين ها مي ميرند همه شان، نه؟!

هفته ي گذشته تلويزيون فيلم تکراري يک جانباز شيميايي را پخش مي کرد که سرطان داشت. معلوم نبود چرا صورتش ورم شديد کرده بود. احتمالاً سيستم ايمني بدنش از کار افتاده بود. اسمش محمدرضا شاهرخ بود. عاقبت هم شهيد شد.

مجيد مي گفت هر وقت شبکه ي خبر اين جانبازهاي شيميايي دم شهادت را با آن وضع رقت انگيز نشان مي دهد دخترم مي پره بغلم ميگه: بابا تو هم اينطوري مي شي؟

مي گفت هر شب که اخبار تشييع جنازه ي يک شهيد شيميايي را نشان مي دهد، تا چند روز خانواده ي من به هم مي ريزد. با هر تماس تلفني، منتظر يک خبر از من هستند. وقتي دخترم از مدرسه مي آيد با نگراني سراغ من را مي گيرد و مي پرسد: بابا کو؟!