بنام خدايي که در هم شکننده ظالمان است...
صدام رفت...
اما آيا ميتوان پاسخ آنهمه اشک ريخته و بغض نشکسته را تنها با مرگ او داد؟
آيا مرگ او پاسخي است براي صداهايي که در گلو خفه شدند؟
و آيا پدران و مادران ما که سالها در زير باران کينه او به سختي زيستند با مرگ او سختيها را فراموش ميکنند؟
و آنهمه پدران و مادران و کودکاني که همگام با صداي بمب و گلوله هزاران بار مرگ را تجربه کردند و خود، بسته شدن چشم مظلومان را ديدند و صداي آخرين ضربان قلب خستهاي را شنيدند با مرگ باني اين همه ظلم آرام ميگيرند؟
و آيا مرگ او پاسخ نگاه منتظر مادري را ميدهد که با گذشت اين همه سال هنوز هم چشم براه آمدن فرزندش است؟
نفرينها و آه دل رنجديدگان را تنها در مرگ او خلاصه کردند و امروز آنهايي که بدليل وجود صدام در عذاب بودند جشن شادماني بر پا کردهاند و خوشحاليم و خوشحالند غافل از اينکه هنوز ظلم باقيست و ظالمان پا برجايند...
و اکنون او در زير بارش آه و نفرين مردمان به دياري روانه شد که اگر چه ما از او بخاطر جناياتش پاسخي نشنيديم اما او از خدايي که نميدانم ميشناختش يا نه پاسخش را خواهد گرفت...
و او بايد براي قطرهاي اشک، تنها قطرهاي اشک که از چشم کودکي جاري کرده حرفي و جوابي براي گفتن داشته باشد...
آري او بايد پاسخ نگاه