سلام
باز از شراب دوشين درسر خماردارموزباغ وصل جانان گل درکناردارمساقي بيارجامي کززهدتوبه کردممطرب بزن نوائي کزخرقه عار دارمسيلاب نيستي را سردروجود من نه کزخاکدان هستي بردل غباردارمشستم به آب طلا نقش ونگارظاهرتادرسراچه ي دل نقش و نگاردارمآن نقطه ام که دايم کردم بسر چو پرگارسرگشته ام و ليکن پاي استواردارمگرم است با جمالت بازارخوبرويانبگذرکه نيم جاني بهرنثاردارمسرمست اگرزماني برهم زنم جهانيعيبم مکن که درسرسوداي ياردارمموسي کوه عشقم دروادي تجلي مجروح لن تراني چون خود هزاردارمزآن مي که ريخت وصلت درکام جان سعديتابامدادمحشردرسر خماردارمموفق باشيد.