• وبلاگ : رهروان كوي عشق
  • يادداشت : يادت بخير سرزمين فكه
  • نظرات : 8 خصوصي ، 26 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + درد عشق 


    «تو نيلوفري ، گلبرگهايت را باز كن »


    همه چيزهاي دست و پا گير را به دريا بريز ...
    زورق وجود خود را خالي كن .
    در پايان ، خود را نيز در اين دريا غرق كن .
    بگذار از تويي تو نشاني بر جاي نماند .


    « از خود نيز خالي شو ، هيچ چيز را باقي مگذار »


    وقتي از همه چيز و همه خود خالي شدي ، آنگاه ، همه هستي تو را از خود پر و سرشار مي كند .


    خدا ساكن وجود تو مي شود .


    نور مي شوي .شور مي شوي .خنده مي شوي .عشق مي شوي .
    به آب و آئينه و آفتاب مي پيوندي .
    ظرف ذهن تو كوچك و حقير است .
    بايد دروازه هاي دل بي مرز خود را باز كني .


    «فقط دل است كه گنجايش خدا را دارد .»


    برخيز و خود را از همه چيز خالي كن ؛
    وقتي خود را خالي كني ، همه چيز و همه كس مي شوي .
    قطره بودي دريا مي شوي .......


    «اگر كسي هستي و بر در خدا مي كوبي ،
    مطمئن باش ، كه اين در به رويت باز نخواهد شد


    هيچكس باش و بيا


    آنگاه خواهي ديد كه :
    در و دروازه و منزل تويي .خانه تويي .
    صاحبخانه خداست .
    خواهي ديد كه از ابتدا كسي جز او ساكن اين خانه نبوده است .»


    برخيز ....


    زورق وجو خود را خالي كن
    هيچكس باش و بيا ...........



    «مسيحا برزگر »