گفت دود بود ودود بود ودود بود
گل ميان آتش نمرود بود
دست گل چينيش پروايي نداشت
داغ گل را بر دل بلبل گذاشت
شعله مي پيچيد بر گرد بهار
خون دل مي خورد تيغ ذوالفقار