• وبلاگ : رهروان كوي عشق
  • يادداشت : دارا و سارا
  • نظرات : 10 خصوصي ، 36 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + يا ثارالله 

    نجواي شبانه

    ميخواهم از تو بنويسم اما نيرويى دستم را از حركت‏ باز ميدارد و به من ميگويد ننويس كه انگشتانت‏ شهامت نوشتن نام او را ندارند.

    ميخواهم تو را توصيف كنم اما ندايى از درون به من ميگويد كه لايق وصف تو نيستم.

    ميخواهم از تو بگويم اما بغض گلويم را ميفشارد و به من ميفهماند كه زبان عاجز از گفتن نام اوست.

    شهيد چه بنامم تو را، در حالى كه زبان قاصر از گفتن نامت و كلمات عاجز از نوشتن وصفت هستند.

    تو كيستى كه نگاهت: رمز عشق، كلامت: بوى عشق و چهره‏ات: مالامال از عشق گرديده است.

    تو كيستى كه گلهاى عالم از بوى شقايق گونه‏ات مست، باغها در برابر سبزى نامت‏ بى‏رنگ، و دنيا در برابر شكوه وجودت هيچ شده است.

    تو كيستى؟ آيا همان آينه محدبى، آنگاه كه تصوير ظلم ما را در پشت‏ شبكيه چشم خويش تار و مبهوت ميكنى و آيا آينه مقعرى، آن هنگام كه تصوير حقيقت را در جاده‏هاى طولانى عشق خويش منعكس مى‏سازى؟

    تو كيستى؟ كه مرا در كوچه پس كوچه‏هاى عشق سرگردان ساخته‏اى و من به اميد وصال تو سر از پا نمى‏شناسم.

    اى شقايق هميشه عاشق، بيا و بار دگر عشق را برايم هجى كن.

    اى خوب، بيا و برايم از كربلا بگو، از نينوا، از عشق حسين (ع)، از شهامت عباس (ع)، و از صبورى زينب.

    برايم بگو: حسين (ع) كيست كه وقتى بعد از چهارده قرن نام او برده ميشود، مرواريد اشك از گونه‏هاى مادرم سرازير شده و در مصيبت ‏باب‏الحوائج ابوالفضل‌العباس (ع) دريا دريا ميگريد و بگو كه زينب كيست كه هماره از صبورى او، از عشقش به حسين (ع) سخن گفته‏اند و مادرم نيز چه زيبا قصه‏هاى مظلوميتش را برايم شرح مى‏داد.

    بگو كربلاى جبهه‏هاى ايران با كربلاى حسين عليه‌السلام چه فرقى داشت؟

    مگر نه اين است كه هر دو قتلگاه بهترين و باوفاترين ياران على (ع) بودند؟

    مگر نه اين است كه در هر دو جبهه بيرق عشق شد با نام حسين (ع) ؟

    نازنينم! برايم از خود و از همرزمانت ‏بگو. بگو كه شبهاى عمليات، شب‏هاى عشق بود و ندبه.

    اى خوب! نامت را بر گلبرگ حريرگون شقايق دشت عاطفه نوشتم اما او نيز تاب نياورد و پژمرد.

    و از تو مى‏خواهم هرگز مپندارى كه من از شما دورم، من به مرز عشق، عاشقانه رسيده‏ام اما تو بيا و مرا به وادى عشق رهنمون ساز و از خدا بخواه كه لياقت اين ديدار را نصيبم سازد، زيرا فردا براى تردد بسيار دير است.

    دل از غمت اى داد كه آرام ندارد صد شعله به جان دارد و فرجام ندارد

    هر لحظه به هر جانب اين دشت بتازد فرياد كه اين واحه سرانجام ندارد

    يا علي