mp3 player شوکر

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <      1   2   3      >
 
سلام من چند بار سر مزار حاج ابراهيم رفتم چقدر ساده................ موفق باشين يا علي

سلام
وظيفه خودم دونستم که بهتون سر بزنم و
ميلاد حضرت عشق . سرور عالم حقيقت. شادي بخش قلوب مومنان . حضرت صاحب الزمان رو تبريك بگم

با ارزوي شادي دل اقا از ما به ظاهر شيعيان .

يا علي. شاد کن و شاد زي

سلام . مرسي از نظرتون من هم شما رو لينك كردم

سلام .

زادروز فرخنده حضرت صاحب الامر والعصر والزمان ،امام مهدي موعود (عج) را به محضرتان تبريك عرض مي كنم.

ان شاءالله که از ما راضي باشن وما شاهد ظهورشون باشيم

التماس دعا

اللّهم عجّل لوليك الفرج

خيز زجا نيمه شعبان رسيد / بر تن بي جان جهان جان رسيد

شد همه جا نور خدا جلوه گر /گشته عيان ور و ضيائي دگر

غلغله شد در صف افلاکيان / آمده در رقص و طرب خاکيان

حضرت مهدي(عج) به جهان شد پديد/ ظلمت شب رفت و سپيدي دميد

مظهر حقي تو امام زمان / اي تو تجليگه راز نهان

دين محمد(ص) به تو پاينده است / نهضت تو راه گشاينده است

از ستم و ظلم همه خسته اند / بهر عدالت به تو دل بسته اند

ما همگي چشم به راه توئيم / عاشق آن روي چو ماه توئيم

گر چه خطا کرده و آلوده ايم/ روز و شب اندر طلبت بوده ايم

با اجازه وبلاگ شما را در قسمت پيوند هاي وبلاگم قرار مي دهم

يا هو....

ميلاد مولاي منتظران مبارك باد...

خوش به حالتان ....

حاضر بودم تمام لحظه اي عمر نوزده ساله ام را بدهم تا فقط يك بار تنها يكبار حاج همت راببينم.....

يا بقيةالله.........

+ درد عشق 

ميلادتون مبارك



سلام اين عيد بر شما مبارك. وبلاگ پر محتوايي داريد. خدا خيرتان دهد. راستي من به روز شده ام يا علي
+ ... 

امشب براى تو دلتنگم اى موعود،


امشب نمى دانم از كدامين راه ، كدام سوى بايد رفت تا به تو رسيد ، يار سفر كرده ام نمى دانم امشب كدام جاده در رهگذر نگاه توست ، كدامين جاده پر غربت به قدومت عطرآگين مىكند.


فرش چشمانم را ميزبان قدمهايت كن .

او را گرفتند به جرم چيدن يک شاخه گل، زيرا که دستانش بوي گل مي داد... و هيچ وقت فکر نکردند که شايد گلي کاشته باشد.
?...?...?...?...?...?...?...?...?...?...?...?...?...?...?...?...?...?...?...?...?...?...
وبلاگ زيبايي داريد[گل]
دوست عزيز متشكر

دلم از پونه ها سير است آقا

تمام باغ دلگير است آقا

کسي فانوس گلها را شکسته است

نمي آيي مگر دير است آقا

+ درد عشق 

چند روز پيش عکس هاي شما را نگاه مي کردم. کودک 9 ساله ام يکي از آن ها را برداشت و مدتي به آن خيره شد و بعد گفت بابا! دفت کرده اي حتي قيافه ي اين ها با آدم هاي الان فرق مي کند. بغض گلويم را گرفت. سري تکان دادم و از اتاق بيرون رفتم. محمود! حالا بچه ها هم اين تفات را فهميده اند. روزگار عجيبي است محمود. نمي دانم ياد شما چقدر آزار دهنده است که عده اي براي حذف آن سوگند خورده اند. اما ما فارغ از روزگار از خاطره هاي شيرين شما جان مي گيريم.

تپه هاي کرخه، بلندتر از آن بود که در هجوم بازي هاي رنگارنگ زمانه در فضاي ذهن ها قد خم کنند. چادرهاي به رنگ خاک گردان، استوارتر از آن بود که با تند باد کنايه و تحقير فرو افتند و آن تک درخت سينه کرخه سبزتر از آن بود که در قحطي محبت روزگار کنوني ما، ريشه بخشکاند.

اما از آن همه آتش و خون و بوي باروت، زخم کوچکي برايم مانده که هر از گاهي دستم را مي گيرد و از اين واويلاي زندگي بيرون مي کشد و با خود به ديار خاطره هاي پاک تان مي برد.

از آن همه صحنه هاي شورانگيز و تکرار ناشدني که ملائکِ خدا را به رقص مي آورد، چند عکس زيبا در دستم مانده که به جان خودت در اين بيست سال نگذاشته ام غباري بر آن ها بنشيند.

محمود پيربداغي!

روزگار خيلي فرق کرده و سرنوشت، هر روز ورقي تازه رو مي کند و ما همچنان چشم به آسمان دوخته ايم و به دنبال ستاره اي هستيم که براي ما بدرخشد، منتظر دست هايي که به رسم دلداري در آغوش مان کشد.

+ درد عشق 

نامه اي براي محمود

مصطفي رحيمي

سلام محمود!

شايد اين صدمين نامه اي است که برايت مي نويسم. نود و نه تاي قبلي را جواب ندادي و نمي دانم چرا. اما من از رو نمي روم. باز هم مي نويسم، مي نويسم و مي نويسم. اگر تو به خواندن نامه هايم رغبتي نداري، من با آن ها زندگي مي کنم.

حالم بد نيست و روزگار، همه فراز و نشيبش مي گذرد. ملالي نيست به جز دوري شما که آن هم بعيد مي دانم به اين زودي ها برطرف گردد. بچه ها هم خوب هستند، راستي محمود، بچه ها همه پير شده اند، زن دارند، بچه دارند و بعضي نوه و نتيجه. اگر بيايي باورت نمي شود.

رزمنده هاي تيز و چابکي که در صبحگاه هاي کرخه، در يک چشم بر هم زدن خودشان را به بالاي تپه و کنار چادر گردان مي رساندند، حالا مويي سفيد کرده اند و بزرگ فاميل شده اند. شوخي که نيست؛ بيست سال از آن ايام مي گذرد و خودش عمري است. صبح که مي شود، هر کدام شان در گوشه اي از شلوغي شهر گم مي شوند و ديگر پيدايشان نمي کني و فقط مجالس ياد شماست که همچون کهربايي پرقدرت، همه را از لابه لاي جمعيت بيرون مي کشد و دور هم جمع شان مي کند و اين معجزه اي است که فقط از شما بر مي آيد.

محمود عزيز!

در ايام خاطره انگيز والفجر 8 خواستم شهادت زيبايت را تبريک بگويم. جاده فاو – ام القصر براي من نام آشنايي شده است که هيچ گاه از حافظه ي خسته ام نمي رود. به هيچ وجه از اين اسم متنفر نيستم چرا که خاکي که با خون تو رنگين شده است سزاوار احترام است.

 <      1   2   3      >