ساعت دماسنج

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <      1   2      
 
+ درد عشق 

بعونک يا محبوب
و باذن مولانا مهدي (عج)

اين روزها رنگ تو بوي غريبي دارد !
نمي دانم خوشحال از آمدنت باشم يا غمگين از نيامدنت ؟
در پيچاپيچ پوچ هياهوهاي اين شهر هزار رنگ،
رنگ آمدنت را گم کرده ام.
نه رويت را مي بينم و نه صدايي را از تو مي شنوم !
از اولين روزي که بسم اله نجوا با تو را نجوا کردم،
چه روزها و چه شبها که رنگ آفتاب و نور مهتاب را نديدم
خودت خوب مي داني دليلش را
جز اين نبود که مي خواستم بگويم
دوستت دارم.
اما اگر چه بهترين ِ دوستدارانت نيستم
اما افتخارم اين است که در سينه، مهر تو را دارم
و ديگر هيچ ....
من کجا و از تو گفتن
من را چه به دعوت به سوي تو
من فقط مي خواستم از عشقم بگويم
به تو
و به آمدنت
مشکلات يکي پس از ديگري آمدند و رفتند
و اينک
اين هم نجوا
مي دانم که حوض نقاشيم بي ماهي است
اما
اين تنها تازگي دلم را
براي تو مي خوانم
باشد که وجودت را خوش آيد،
با وجود تمامي کمي و کاستيهايش.
والسلام ....

از زمين و زمان به گوش جان مي رسد

نقل از وبلاگ سوشيانس

+ درد عشق 

سلام .بازم منتظر حضور آسمونيتون هستم .

در پناه حق آروم و سربلند باشيد .

مي دونستي که اشک از لبخند باارزش تره؟ چون لبخند رو به هرکسي ميتوني هديه کني اما فقط واسه کسي اشک ميريزي که نميخواي از دستش بدي....سلام.خوب هستيد؟ازينكه دير اومدم عذر ميخوام ..اميدوارم هميشه پرمحتواتر از قبل ادامه ي راه بديد..شاد باشيد و پاينده..ياحق

سلام
[گل][گل][گل]
زخمت هم که هنوز مثل دل من خوب نشده

.

.

.

ببخشيد
بايد بروم ...

بسم الرب الحسين عليه السلام
سلام
عرض تسليت به مناسبت:
شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها
رحلت مرجع انقلابي
اسائه ادب وهابيون به سامرا
بي غيرتي برخي آقايان...
حمايت نيروي انتظامي مملكت شيعه از بزرگترين دولت ضد شيعه...
دوست من
دلم نميخواد جزء بي غيرتها باشم......
جلوي سفارت استعمارگر پير، آخر فيلم يه لباس شخصي داره محكم ميزنه تو گوش خواهرا ؟!!!
چرا ؟به چه حقي؟....
بايد يه اقدامي كرد...اون از قضيه كشف حجاب دختر دانشجو توي دانشگاه و اينهم....
بايد يك طومار تهيه كنيم به بازرسي نيروي انتظامي،حفاظت اطلاعات،وزارت اطلاعات،مقام معظم رهبري و مراجع رسيدگي كننده ديگر ....تا برخوردي با اين افراد صورت بگيره.....
اگه هستيد ...ياعلي....
منتظرم..
+ درد عشق 
در عاشورا ... كودك شش ماهه به شهادت مي رسد .... اما تو كودك نيامده ات _ محسن ات _ به شهادت رسيد ...
من ديدم كه خودت را در آغوش فضه انداختي ... و شنيدم كه به او گفتي : « مرا بگير فضه ، كه محسن ام را كشتند .»
دختر اگر درد مادرش را نفهمد كه دختر نيست .

من كربلا را ميان در وديوار ديدم ...

وقتي كه ناله تو به آسمان بلند شد ....
بعد از اين هيچ كربلايي نمي تواند مرا اينقدر بسو زاند ...
شايد خدا مي خواهد براي كربلا مرا تمرين دهد تا كاروان اسرا را سر پرستي كنم ...
اما اين چه تمريني است ... كه از خود مسابقه مشكل تر است ...
در كربلا دشمن به روشني خيمه كفر علم مي كند ... اما اينها با پرچم اسلام آمدند ...

ريسمان در گردن خورشيد .طناب بر گلوي حق .مظلوميت محض .

تو باز نتوانستي تاب بياوري .خودت نمي توانستي به روي پا بايستي ...اما امامت را هم نمي توانستي در چنگال دشمنان تنها بگذاري.. خودت را با همه جراحت و نقاهت از جاي كندي و به دامان علي آويختي
-من نمي گذارم علي را ببرند
نمي دانم تازيانه بود ، غلاف يا دسته شمشير ، چه بود ؟
آنقدر بر بازو و پهلوي مجروح تو زدند كه تو از حال رفتي و دستت رها شد ....انگار نه بر بازو و پهلوي تو ، كه بر قلب ما مي زدند ...اما ما جز گريه چه مي توانستيم بكنيم ؟
و پدر هم كه خود در بند بود ....تو از هوش رفتي و پدر را كشان كشان به مسجد بردند ....
وقتي به هوش آمدي ، از فضه پرسيدي : علي كجاست ؟
فضه گفت : او را به مسجد بردند ...

من نميدانم تو با كدام توان به سوي مسجد دويدي .وقتي علي را در چنگال دشمنان ديدي و شمشير را بالاي سرش .. فرياد كشيدي :
- اي ابو بكر اگر دست از سر پسر عمويم بر نداري . ... همه تان را نفرين ميكنم .
همه وحشت كردند .... اي واي اگر تو نفرين ميكردي !
اي كاش تو نفرين ميكردي ......
پدر به سلمان گفت : برو و دختر رسول الله را در ياب .اگر او نفرين كند ........
سلمان شتابان به سوي تو آمد و عرض كرد : اي دختر پيامبر ! خشم نگيريد ... نفرين نكنيد . خدا پدرتان را براي رحمت مبعوث كرد .
تو فرياد زدي : علي را ، خليفه به حق پيامبر را دارند مي كشند ..
اگرچه موقت دست از سر علي برداشتند و رهايش كردند . و تو تا پدر را به خانه نياوردي ، نيامدي .
ولي چه آ مدني ؟ روح و جسمت غرق جراحت بود و من نمي دانم كدام توان تو را بر پا نگاه داشته بود ... تو از علي خسته تر .. . علي از تو خسته تر .

تو از علي مظلوم تر ، علي از تو مظلوم تر .

هر دو به خانه آ مديد . اما چه آمدني ؟

تو چون كشتي شكسته ، پهلو گرفتي .... و پدر ، غم آ لوده ... حسرت زده ودر عين حال خشمگين خود را به خانه انداخت .

مادر ! قبول كن كه غم عاشورا هر چه باشد ، به اين سنگيني نيست .

پدر به هنگام تغسيل ......... روي تو را خواهد ديد .... .و بازوي تو را .. و پهلوي تو را ...
و پدر را از اين پس هزار عاشوراست ..............

+ درد عشق 
وقتي آتش از در خانه بالا رفت ، عمر ، آتش بيار معركه ابوبكر ، آنچنان به در حريم نبوت لگد زد كه فرياد تو. از ميان در و ديوار به آسمان رفت ....

مادر ! مرا از عاشورا مترسان .

مرا به كربلا دلداري مده ....

عاشورا اينجاست !!!! كربلا اينجاست !!!!

اگر كسي جرات كرد در تب و تاب مرگ پيامبر ، خانه دخترش را آتش بزند ، فرزندان او جرات مي كنند ، خيمه هاي ذراري پيغمبر را آتش بزنند .

من بچه نيستم مادر !

شمشيرهايي كه در كربلا به روي برادرم كشيده مي شود ، ساخته كارگاه سقيفه است .

اگر علي اينجا تنها نمي ماند ..كه حسين در كربلا تنها نمي ماند .

حسين در كربلا ميخواهد با دليل و آيه اثبات كند كه فرزند پيامبر است .پيامبري كه تو در خانه او و در حريم او مورد تعدي قرار گرفتي !!!!
تعدي به حريم فرزند پيامبر سنگين تر است يا نوه پيامبر ؟؟؟

مادر !
در كربلا هيچ زني ميان در و ديوار قرار نمي گيرد .خودت گفته اي .
ما حداكثر تازيانه ميخوريم ، اما ميخ آهنين بدن هايمان را سوراخ نمي كند .

مادر !
وقتي تو را از پشت در بيرون كشيدند ، من ميخهاي خونين را ديدم .

نگو گريه نكن مادر !

بايد مرد در اين مصيبت ، بايد هزار بار جان داد و خاكستر شد .ما سخت جاني كرده ايم كه تا كنون زنده مانده ايم .
نگو كه روزي سخت تر از عاشورا نيست .............
ممنون كه به ما سر مي زني
هوالمنتقم...حضرت حيدر با نام فاطمه حساس بود/خلقت از روز ازل مديون عطر ياس بود/اي که ره بستي ميان کوچه ها بر فاطمه/گردنت را ميشکست آنجا اگر عباس بود....التماس دعا يازهرا
 <      1   2