• وبلاگ : رهروان كوي عشق
  • يادداشت : هفته بسيج گرامي باد
  • نظرات : 15 خصوصي ، 38 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3      >
     
    + شرمنده 
    سلام.احمداقا چه مطلب زيبايي گذاشتي اشكم در اومد.
    با كمال افتخار شما رو لينك كردم...

    سلام

    منتظر پستهاي زيباي ديگرت هستم

    سلام احمد جان

    مرسي اومدي

    بازم به خاطر زحمتايي كه كشيدي ممنونم

    منم اپم

    سلام زيبا بود من به روزم باي

    سلام احمد جان

    به خاطر زحمتايي كه كشيدي واقعا ممنونم

    فردا ميام بهت سر مي زنم

    باي

    بازم ممنونم

    + يا ثارالله 

    دستت را به ميله‌هاى كنار پله‌ها گرفته بودى و بالا مي‌رفتى. چقدر شلوغ بود. سر و صداى زيادى فضا را پر كرده بود. وقتى مطمئن شدى پايت را بالاى آخرين پله گذاشتى، به سمت راست پيچيدى. دستت را به ديوار مي‌كشيدى. در اولين اتاق را از زير انگشتانت گذراندى و به در دومين كه رسيدى، دستت را روى دستگيره در گذاشتى و با دست ديگرت آرام چند ضربه به در زدى. صدايى از داخل اتاق آمد بفرماييد. دستگيره را چرخاندى و داخل شدى. سلام كردى. جواب سردى از داخل اتاق شنيدى. جلو رفتى و خودت را معرفى كردى و گفتى كه براى انجام كارت آمده‌اى. گفتند، نمي‌شود بعدا تشريف بياوريد. عرق سردى بر روى بدنت نشسته بود، خسته و ناراحت بودى. با نرمى و ملايمت ‏شروع به صحبت كردى. چقدر برايت صحبت كردن سخت‏بود. چقدر تلاش مي‌كردى تا كلمات پراكنده را منظم كنى و در قالب جملات حساب شده منظورت را براى آنان توضيح بدهى. حرف زدن برايت ‏سنگين بود . انگار كلمات هم با تو درگير بودند. در اين حال، صدايى تو را به سمت ‏خود جلب كرد. احساس مي‌كردى فضاى اتاق خيلى تنگ و تاريك است داشتى با مردى كه روبرويت‏ بود، صحبت مي‌كردى. اما صدا از سمت راست تو مي‌آمد. صداى مردى بود كه آرام مي‌گفت: آقا ببخشيد خيلى وقت است ايشون از اتاق بيرون رفتند. شما براى چه كسى صحبت مي‌كنيد؟ تازه فهميدى چه اتفاقى افتاده، تو داشتى حرف مي‌زدى و چون جايى را نمي‌بينى مرد از اين موقعيت‏ سوء استفاده كرده و با بي‌احترامى اتاق را ترك كرده بود. دلت گرفت، چقدر دلت را شكسته بودند. ناراح‏بودى نه براى خودت براى چشمهاى مهربانى كه يك روز آسمانى شدند و حالا چقدر در نبود آنها به تو بى احترامى ميشد. براى سينه‌هاى دردآلودى كه يك روز تقديم دستهاى مهربان يار شد و حالا چقدر مظلومند. مردان سينه سوخته‌اى كه چهره نجيب آنان پيام‏آور خون سرخ شهدا بود. دلت‏براى همه چشمها، دستها، سينه‌ها، پاها و جانهايى كه تقديم شده بود، مي‌سوخت. براى همه خونهايى كه ريخته شده بود، دل خون شدى و آرام از اتاق خارج شدى بدون اين‏كه كلامى بر زبان جارى كنى. در حالى كه، بغض گلويت را مي‌فشرد و باران به ميهمانى چشم‌هاى نورانيت آمده بود.

    يا علي

    باز دلم شيطنت ميکند

    باز مرا ميکشد از مرزهاي شهرها بيرون ميکشد

    باز مرغ خيالم در پي دانه و اب اشک بي تابي ميکند

    منتظرم بيا باهم پر بزنيم تو اسمون خيالم

    ,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-.¸.....

    سلام
    «يَافَاطِمَةُإشفَعِي لنا في الجَنَّةِ»
    اللهم صلي علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم

    و اهلك اعدائهم
    °°°°°°°°°°°°|___/
    °°°°°°°°°°°°|____/°
    °°°°°°°°°°°°|_____/°
    °°°°°°°°°°°°|______/°
    °°°°°°______|_______________
    ~~~~/____________________\~~~~

    اللهم عجل لوليك الفرج و العافية و النصر و اجعلنا من اعوانه و انصاره و شيعته


    سلام

    خسته نباشي.

    وب خيلي خوبي داريد مطالب وبتون هم خيلي پرمحتواست .

    با تبادل لينك موافق هستيد.

    اگه موافق بوديد خبر بديد.

    خدانگهدار

    سلام. بهمون سر نمي زنين احمد آقا؟!!

    التماس دعا

    + محمد حسين خراساني 

    يادش بخير

    ياد نماز هاي نشسته ياد كتونيهاي خاكي ياد لبهاي پر از خنده .ياد سنگر هاي كمينو شوخيهاي تو سنگر ..ياد پاهاي زودتراز صاحبش به بهشت رفته

    ياد دستهاي بريده ياد گر يه هاي بي ريا ياد همسنگراي گمنام.ياد قمقمه هاي پر از آب بعد از عمليات .يادش بخير

    هفته بسيج رو به تمامي بسيجيان گمنام تبريك ميگم.موفق باشيد

    ياعلي

    گر بر کَنَم دل از تو و بردارم از تو مهر

    آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم ؟

    :. در خلوت دل

    و در خلوت دلت به جست و جوي صاحبخانه اي

    خانه دل را به هر کس سپرده اي ، پشيماني

    و اينک مي خواهي به صاحب اصلي اش تحويل دهي

    کليد خانه را گرفته اي و در به در به دنبال او مي گردي

    که در خلوت دلت بانگ بر مي دارد :

    من اينجايم ! و خلوت دلت را مي بيني که از اوست

    و مي بيني که از همه به تو نزديکتر است

    .......................................................

    اي باغ آرزو هاي من ! مرا ببخش که آداب نجوا نمي دانم

    مرا ببخش که در پرده خيالم رشته ي کلمات سر رشته ي خود را از کف داده اند ،

    و نه از اين رشته سر مي تابند و نه سررشته را مي يابند

    عمري است که اشکهايم را در کوزه ي حسرت ها انباشته ام و انتظار جمعه اي را مي کشم

    که جويبار ظهورت از پشت کوههاي غيبت سرازير شود

    تا آن کوزه و آن حسرتها را به آن دريا بريزم و سبکبار تن خسته ام را در زلال آن بشويم

    اي همه ي آرزوهايم !

    من اگر مشتي گناه و شقاوتم ، دلم را چه مي کني ؟

    با چشمهايم که يک دريا گريسته اند ، چه مي کني ؟

    با سينه ام که شرحه شرحه ي فراق است ، چه خواهي کرد ؟

    به ندبه هاي من که در هر صبح غيبت از آسمان دلتنگيهايم ، فرود مي آيند چگونه خواهي کرد نگاه ؟

    مي دانم که تو نيز با گريه عقد برادري بسته اي و حرمت آن را نيک پاس مي داري

    مي دانم که تو زبان ندبه را بيشتر از هر زبان ديگري دوست مي داري

    مي دانم که تو جمعه ها را خوب ميشناسي و هر عصر آدينه خود در گوشه اي نشسته اي

    اي همه ي درد هايم ! از تو درمان نمي خواهم ، که درد تنها سرمايه ي من در اين آشفته بازار است

    تنها اجابتي که انتظار آن را ميکشم ، جماعت ناله هاست

    تنها آرزويي که منت پذير آنم ، خاموشي هر صدايي جز اذان « يا مهدي » است

    اه اي شهيدان با خدا شبها چه گفتيد

    جان علي با حضرت زهرا چه گفتيد

    در خاطرم شد زنده ياد فاطميون

    ياد شلمچه ياد فكه ياد مجنون

    ياد شهيداني كه از ما دل بريدند

    با رمز يا زهرا حماسه افريدند

    رفتند ياران

    چابك سواران

    همراه انان

    پير جماران

       1   2   3      >